شعر قرنطینه 2
خرامان آمد و با غمزه آمد
ز در چون مادیانی هرزه آمد
پریشان کرد زلفش را چو لیلی
منِ مجنون شدم دیوانه خیلی
پر از ناز و کرشمه ساعت شیش
بیامد خانه خندان، باز هم نیش
کمر قر دار و ناخن لاک آبی
حواسم پرتِ اینها شد حسابی
به آنی بوسه زد من را به گونه
به سان همسری خوب و نمونه
ز پشتش ناگهان ویروس دیوث
پریدش رو سرم از لطف این بوس
بشستم دست ها را گوی صد بار
شبا از ترس این ویروس بیدار
ز فامیل و برادر کرده پرهیز
پدر را دور کردم از خودم نیز
نشستم خانه بیکار و فِسرده
به ظاهر زنده اما ذهن، مرده
زدم الکل به موز و مرغ و ماهی
گلو هم شسته با ویسکی، گاهی
چه حاصل وقتی این زن جاهلانه
بمالد دست ویروسی به خانه
ندارم شکوه از دشمن که از یار
شدم تب دار و داغان حال و بیمار
خلاصه روی تختم با تب و لرز
ز همسایه گرفتم دارویی قرض
بسی بیمار و بدحالم به مولا
چه آفت زد به جانم این کرونا!
دریغ از آب میوه یا که چایی
نه قرصی میدهد، نی هم دوایی
ولی از ترس بی پولی پس از فوت
چو گردم زین کرونا از جهان اوت
پریروز آمده با حسن نیت
ز من می خواهد او حالا وصیت!
تنم خسته، دو لنگم رو به قبله
شدم دیگر ز دستش پاک ذله
بخواندم وی به بالینم به تلخی
زدم آرام روی تخت چرخی
چو گوشش را جلو آورد ایشان
بگوزیدم برایش از ته جان
پرید از جا به وحشت یار دیرین
گمان برده که پایش رفته رو مین
بگفتم "این وصیت بود ای جان
چو مردم باقی اش هم هست در کان
تو با ویروس کردی ام سیه روز
منم از خود بجا میذارم این گوز!
برو شکر خدا کن تا نریدم
که از زن این جهان خیری ندیدم
خدایا من ببر سمت جهنم
خداحافظ عزیزم، شرّ ما کم