top of page
photo_2021-05-14_13-06-58.jpg

درباره نویسنده

هر آنچه که واجب است در مورد این نویسنده بدانید خودش در زیر نوشته.

شرح حال از زبان سوم شخص نوشته شده تا به نظر معتبر تر بیاید!

امین توکلی در سال ۱۳۶۱ در مشهد متولد شد و بعد از پنج سال وی را ولی دم به تهران منتقل کردند تا به تحصیلات عالیه اش ادامه دهد. او در تهران پس از پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز دوره آمادگی، پاگشا به دبستان شد. گفته می شود که دوره دبستان در تبلور فکری این شاعر و نویسنده جوان نقش به سزایی را ایفا کرده، از آن رو که ایشان حروف الفبا را در این مکان بود که برای اولین بار آموخت. تا پایان دوره دبستان، وی موفق به آموختن تمامی ۳۲ حرف الفبا شد که در نویسندگی وی بی تاثیر نبود.


پدرش مرد دانشمندی بود که در اتاقش به اختراعاتش می پرداخت و گاها در خانه سر یخچال دیده می شد. مادر لذا وقت خود را به بزرگ کردن دردانه اش گذاشته و سعی مفرط در افزایش شعور و علم و هنر نویسنده کرد. او وی را به کلاس نقاشی، فلوت و نویسندگی برده و پسر خویش را در زمره انسانهای عالی مقام می پنداشت. 


امین در ۱۰ سالگی راهش به شورای کتاب کودک ایران باز شد و فعالیت ادبی خویش را که بعدها به خزعبل گویی شهرت یافت، از آنجا شروع کرد. او به شاعران معاصر علاقه بسیاری نشان می داد و دستی هم در شعر نو پیدا کرد، ولی خزعبل همچنان به عنوان سبک اصلی کارش شناخته می شد. وی در شورای کتاب کودک مفتخر به این شد تا به عنوان عضوی از گروه کودکان نویسنده، نسخه اول دایرةالمعارف کودکان را خوانده و به هیات مولف کتاب نظرهای خود را ارائه کند. گرچه کسی به نظرهایش بهائی نداد ولی مادر نویسنده همچنان مفتخر بود و برای اقوام این ماجرا را تعریف می کرد.


امین در ۱۱ سالگی کار با مجله شکار و طبیعت را شروع کرد و در بخش تازه تاسیس این مجله، چندین مقاله طنز در وصف حیوانات جنگل به چاپ رساند. بیشتر نسخه های آن مجله توسط مادر نویسنده خریداری شد تا به اقوام اهدا شود. گفته میشود که مجله شکار و طبیعت بهترین سال مالی اش همان موقع بود و این پدیده هرگز دیگر تکرار نشد.


در ۱۲ سالگی نویسنده و مادرش را به شورای کتاب کودک دعوت کردند تا در مورد استعداد بچه با مادرش صحبت کنند. به مادر نویسنده گفته شد که "این بچه خیلی با استعداد است خانوم، حتما باید به فعالیتش در اینجا به صورت جدی تری ادامه دهد." مادر نویسنده بعد از شنیدن این مساله جامه دران رو به بیابان گذاشت و وی را دیگر به شورا نبرد تا حواسش با این چیزها پرت نشود و انشالله درسش را خوانده و دکتر یا مهندسی ازش درآید. و همین صورت شد.


نویسنده پس از آن بجای اشعار نیما و رمان های روبرمرل و داستایفسکی و چخوف، تمرکزش را روی قلمچی، تند خوانی نصرت و حل مسائل ریاضی کتاب ماشالله برتون گذاشت. وی از شدت علاقه اش به دانشگاه، دوره چهار ساله لیسانس را تا هفت سال ادامه داد تا اینکه با توافق بین نویسنده و دانشگاه، تصمیم بر این شد که نویسنده دیگر از دانشگاه برود و خدا روزی اش را جای دیگری حواله کند. نویسنده بعد از این توافقنامه مدتی به در و دیوار نگاه کرد و حوصله اش سر شد، لذا به انگلستان فرار مغزها کرد.


در ۲۵ سالگی در انگلستان دوباره راهش به دانشگاه کشیده شد و بعد از سالها تحصیل مشقت بار، به عنوان یک مهندس به جامعه تحویل داده شد، ولی جامعه تحویلش نگرفت. با سعی و تلاش سرانجام راه خود را به عرصه خدمات کامپیوتر باز کرد و در کار خودش زبردست شد. در این مدت جسته و گریخته شعری یا داستانی می نوشت ولی آتش خزعبل در درونش کورسویی بیش نبود تا اینکه در ۳۵ سالگی برای نویسنده زن گرفتند.


می گویند انسان تحت دشواری و فشار راه خود را میابد و ساخته می شود، مانند الماس. ازدواج باعث شد نویسنده خزعبل درونش را دوباره یافته و به صورت کتاب کمیک استریپی با نام "داستان ازدواج" نثار چامعه کند. 


پانوشت: در سال ۲۰۲۰ میلادی نویسنده از زنش کرونا گرفت ولی نمرد.

درباره نویسنده
bottom of page